تفسير سوره‌ي انفال( آيات 41 تا 45 )


 





 
«41» وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَىْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبَى‌ وَالْيَتَامَى‌ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّهِ وَمَآ أَنزَلْنَا عَلَى‌ عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَ اللَّهُ عَلى‌ كُلِ‌ّ شَىْ‌ءٍ قَدِيرٌ
بدانيد كه هر چه غنيمت گرفتيد، همانا خمس (يك پنجم) آن براى خداوند و رسول خدا و خويشاوندان (او، اهل‌بيت‌عليهم السلام) و يتيمان و بينوايان و در راه‌ماندگان (از سادات) است، اگر به خداوند وآنچه بر بنده‌ى خود، روز جدايى (حقّ از باطل،) روز درگيرى دو گروه (با ايمان و بى‌ايمان در جنگ بدر) نازل كرديم، ايمان داريد و خداوند بر هر چيزى تواناست.

نكته‌ها:

مخاطب اين آيه در هنگام نزول، كسانى هستند كه همراه پيامبر در جنگ بدر شركت كرده و با جانفشانى و از جان گذشتگى، پيروزى را بدست آورده‌اند. كسانى كه اهل نماز، روزه، هجرت، جهاد و شهادت بودند و چشم اميد پيامبر به آنان بود، امّا با اين حال خداوند در اين آيه مى‌فرمايد: اى مجاهدان جبهه‌ى بدر، اگر به خدا و پيامبر و قرآن ايمان داريد، خمسَ غنائم را بدهيد. يعنى شرط ايمان به خدا، علاوه بر نماز و روزه و جهاد، اداى واجب يعنى خمس است.
واژه‌ى «غنيمت» و «غرامت»، هر يك شش بار در قرآن آمده است. همان گونه كه غرامت شامل هرگونه ضرر مالى مى‌شود، نه فقط ضرر جنگى، غنيمت هم نه تنها درآمد جنگى، بلكه هرگونه منفعتى را در برمى‌گيرد. كتب لغت مانند لسان‌العرب، تاج‌العروس و قاموس و مفسّران اهل‌سنّت از قبيل قرطبى، فخررازى و آلوسى نيز در عموميّت لغت، شك ندارند. همچنين در مفردات راغب آمده: به هر چيزى كه انسان بدست مى‌آورد، غنيمت گفته شده است. در قرآن نيز لفظ غنيمت، براى غنائم غير جنگى بكار رفته است: «فعنداللّه مغانم كثيرة»(136) حضرت على‌عليه السلام نيز مى‌فرمايد: «مَن اخذبها لَحق و غَنم»(137)، كسى كه به آيين خداوند عمل كند، به مقصود رسيده و بهره مى‌برد.
طبق روايات و به عقيده‌ى شيعه، غنيمت در اين آيه شامل هرگونه در آمدى اعمّ از كسب و كار و تجارت مى‌شود. و نزول آيه در جنگ بدر، دليل اين نيست كه خمس تنها در غنائم جنگى باشد و اگر هم مراد از غنيمت در آيه تنها غنائم جنگى باشد، بايد گفت: يك مورد از خمس در اين آيه آمده و موارد ديگر در روايات مطرح شده است.
خمس، در روايات نيز از اهميّت ويژه‌اى برخودار است، از جمله اين‌كه هر كس خمس مالش را نپردازد، مالش حلال نمى‌شود و نمى‌تواند در آن تصرّف كند.
فقها، خمس را در هفت چيز واجب مى‌دانند: 1. سود و منفعت كسب و درآمد مازاد ساليانه، 2. گنج، 3. معادن، 4. گوهرهايى كه از غوّاصى به دست مى‌آيد، 5. مال حلال مخلوط به حرام، 6. زمينى كه كافر ذمّى از مسلمان بخرد، 7. غنيمت جنگى.(138)
بسيار روشن است كه خداوند نياز به خمس ندارد، بنابراين سهم خدا، براى حاكميّت قانون خدا و ولايت رسول، تبليغات و رساندن نداى اسلام به گوش جهانيان، نجات مستضعفان و جلوگيرى از مفسدان است.
برپايه‌ى روايات، سهم خدا در اختيار رسول و سهم رسول پس از او، در اختيار امام است.(139) و اين سه سهم در زمان غيبت امام، در اختيار نوّاب خاص و يا نوّاب عام او يعنى مجتهد جامع الشرايط و مرجع تقليد قرار داده مى‌شود.(140)
«ذى القربى»، به دليل روايات بسيار از شيعه(141) و نيز برخى روايات اهل‌سنّت، همه‌ى بستگان پيامبرصلى الله عليه وآله نيستند، بلكه مراد، امامان اهل‌بيت‌عليهم السلام مى‌باشند كه مقام امامت ورهبرى دارند و خمس، متعلّق به رهبر و حكومت اسلامى است، نه فاميل پيامبر.
علاوه بر روايات، قرار گرفتن ذى‌القربى، در رديف «للّه و للرسول» به خصوص با حرف «لام»، نشانه‌ى آن است كه ذى‌القربى افراد خاصّى هستند كه در خط خدا و رسولند.
از مصارف ديگر خمس در روايات، مساكين و در راه ماندگان از سادات بنى‌هاشم است، چون گرفتن زكات بر فقراى سادات حرام است، پس بايد از طريق خمس، نيازهاى آنان تأمين شود.(142)
در واقع اسلام براى برطرف كردن محروميّت‌هاى جامعه، دو چيز را واجب كرده است: يكى زكات كه مربوط به همه‌ى فقراى جامعه مى‌باشد و ديگرى خمس كه بخشى از آن مخصوص فقراى سادات است و خمس و زكات به اندازه‌ى نياز سال فقرا به آنان پرداخت مى‌شود، نه بيشتر.
امام رضاعليه السلام فرمودند: «تصميم‌گيرى در مقدار سهم براى هر يك از موارد ششگانه‌ى ذكر شده در آيه، با امام است».(143)

پيام‌ها:

1- پرداخت خمس واجب است، گرچه درآمد و غنائم كم باشد. «غنمتم من شى‌ء»
2- حال كه با نصرت الهى در «بدر» پيروز شديد، حقّ خدا و رسول و اهل‌بيت‌عليهم السلام و خمس غنائم را بپردازيد. «غنمتم... فانّ للّه خُمُسه»
3- اسلام، مالكيّت اشخاص حقوقى را پذيرفته است. «للرسول و لذى القربى»
4- محروميّت زدايى، از برنامه‌هاى اسلام است و بايد از ثمره‌ى جهاد و غنائم به سود فقرا گام برداشت. «والمساكين و ابن السبيل»
5 - ايمان، عامل عمل به وظيفه و ايثار است. «للّه خمسه... ان كنتم آمنتم»
6- دل كندن از مال، آن قدر دشوار است كه گاهى رزمندگان هم در آن مى‌مانند. «غنمتم... ان كنتم...»
7- نشانه‌ى ايمان كامل، خمس دادن است. بعد از بيان ايمان، عبادت، هجرت و جهاد مى‌فرمايد: «لِلّه خمسه... ان كنتم آمنتم...» بنابراين خمس، واجب دائمى و مستمرّ است، نه موسمى و موقّت، چون شرط ايمان است.
8 - عبوديّت، رمز دريافت معارف الهى است وپيامبراكرم‌صلى الله عليه وآله، بنده‌ى خالص خدا بود. «و ما انزلنا على عبدنا»
9- وجود پيامبر ميان مسلمانان، عامل يارى خداوند و پيروزى آنان است. «ما انزلنا على عبدنا يوم الفرقان»
10- امداد الهى در جنگ بدر، حقّانيّت اسلام را روشن كرد، «يوم الفرقان» و نمودى از قدرت خدا بود. «واللّه على كلّ شى‌ء قدير»

اهميت خمس‌

پرداخت خمس از جهات متعددى داراى اهميت است كه ما به بعضى از آن جهات فهرست‌وار اشاره مى‌كنيم.
از نظر اعتقادى، نشانه ايمان و اعتقاد واقعى است. «اِن كنتم آمنتم...» از نظر عبادى، خمس از عبادات است و بايد با قصد قربت پرداخت گردد و هرگونه رياكارى و ناخالصى در انجام اين فريضه اختلال به وجود مى‌آورد.
از نظر سياسى، سبب ارتباط مردم با جانشينان پيامبر و كمك كردن به خط اهل بيت و تقويت بنيه مالى فقها و حوزه‌هاى علميّه و سبب تبليغ و نشر تفكر علوى به وسيله علما و فضلاء و طلاب و مرزبانى از حدود و ثغور دينى و مبارزه با انواع انحرافات فكرى و اخلاقى و سم‌پاشى‌ها و ايجاد ترديدها و وسوسه‌هاى بدخواهان مغرض و يا طرفداران ساده دل است.
از نظر اقتصادى، راهى براى تعديل ثروت، مبارزه با تكاثر و رسيدگى به محرومان و تهى‌دستان جامعه است.
از نظر اجتماعى، راهى براى ايجاد الفت و محبت ميان طبقات مختلف و جلوگيرى از ايجاد شكاف‌هاى عميقِ اجتماعى است.
از نظر روانى، سبب مى‌شود كه انسان در خود احساس كند حامى اهل بيت و مراجع تقليد و حوزه‌هاى علميه و تبليغات صحيح دينى است و اين احساس همواره او را هوادار جبهه حق و مخالف جبهه‌هاى باطل و وسوسه‌هاى آنان قرار مى‌دهد.

از نظر تربيتى پرداخت خمس؛

رابطه انسان را با خدا از طريق قصد قربت در پرداخت،
رابطه انسان را با محرومان از طريق كمك به ايتام،
رابطه انسان را با حاكم معصوم يا عادل از طريق كمك به فقهاى عادل،
رابطه انسان را با جامعه از طريق تقويت حوزه‌هاى علميه و اعزام اسلام شناسان به اطراف،
رابطه انسان را با خودش از طريق مهار كردن خوى حرص و بخل و بى تفاوتى،
رابطه انسان را با نسل آينده از طريق حلال كردن لقمه‌ها و مهريه‌ها،
و رابطه انسان را با پيامبر اسلام و اهل بيت معصومش از طريق رسيدگى به سادات محروم تنظيم و تصحيح و تقويت مى‌كند.

آثار خمس‌

اگر به تعبيراتى كه در آيات و روايات آمده است توجّه كنيم، به آثار پرداخت خمس بيشتر پى خواهيم برد. بعضى جملات و كلماتى را كه براى فلسفه خمس آمده فهرست‌وار مطرح مى‌كنيم.
1- نسل پاك. در روايات مى‌خوانيم: «لتطيب ولادتهم»(144) پرداخت خمس، مال را پاك و مال پاك مقدمه نسل پاك است.
2- تقويت دين. امام رضاعليه السلام فرمودند: «الخمس عوننا على ديننا»(145) خمس، حق ما اهل بيت و پشتوانه مكتب و راه ما است.
3- پاكى مال. امام صادق عليه السلام فرمود: من از گرفتن درهم شما هدفى جز پاك كردن شما ندارم، زيرا وضع مالى من امروز خوب است. «ما اريد بذلك الا ان تطهروا»(146)
4- گوارا بودن درآمد. در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مى‌خوانيم: هر كس خمس ما را بدهد باقى درآمدش براى او گواراست. «يودّى خمسنا و يطيب له»(147)
5 - حفظ آبرو در برابر مخالفان. امام رضا عليه السلام فرمود: به وسيله خمس، ما آبروى خود و طرفدارانمان را در برابر تهديدات مخالفان حفظ مى‌كنيم. «و ما نبذله و نشترى من اعراضنا ممن نخاف سطوته»(148)
6- فقر زدائى از خاندان رسالت. امام كاظم عليه السلام فرمود: خداوند نيمى از خمس را براى فقر زدائى از بستگان پيامبر كه از زكات و صدقات محرومند قرار داد. «و جعل للفقراء قرابة الرسول نصف الخمس فاغناهم به عن صدقات الناس...»(149)
7- كفّاره گناهان و ذخيره قيامت. امام رضا عليه السلام فرمود: خارج كردن خمس مال، وسيله آمرزش گناهان و ذخيره قيامت و روز نياز شماست. «فان اخراجه... تمحيص ذنوبكم و ما تمهدون لانفسكم ليوم فاقتكم»(150)
8 - ضمانت بهشت. شخصى نزد امام باقر عليه السلام آمد و خمس مال خود را پرداخت، امام فرمود: بر من و پدرم لازم است كه بهشت را براى شما ضمانت كنيم. «ضمنت لك علىّ و على ابى الجنّة»(151)
9- شمول دعاى امام. امام رضا عليه السلام فرمود: خمس، كمك ما بر حفظ مكتب است، سپس فرمود: تا مى‌توانيد خودتان را از دعاى ما محروم نكنيد. «ولا تحرموا انفسكم دعاءنا ما قدرتم عليه»(152)
10- كليد رزق. امام رضا عليه السلام فرمود: پرداخت خمس كليد رزق شماست. «فان اخراجه مفتاح رزقكم»(153)
11- نظم و حساب در سرمايه. كسى كه حساب سال دارد و خمس مى‌دهد، در واقع شخصى حسابگر، منظم و دقيق است و ميزان درآمد و مصرفش مشخّص است.

تفاوت خمس و زكات با ماليات‌

گاهى مى‌گويند: ما كه به دولت اسلامى ماليات مى‌دهيم، ديگر خمس و زكات براى چه؟
در پاسخ به اين سؤال، به تفاوت‌هايى كه ميان خمس و زكات با ماليات است اشاره مى‌كنيم:
تفاوت اول: ماليات، هزينه‌اى است كه شما مى‌پردازيد تا دولت، رفاه شما را بيرون منزل تأمين كند. مثلاً بيرون منزل شما بوستانى احداث كند همان گونه كه خود نيز در منزل باغچه احداث مى‌كنيد.
هر كسى حياط منزل خود را موزائيك يا سنگ مى‌كند، به دولت نيز ماليات مى‌دهد تا بيرون منزلش را اسفالت كند.
درب منزل خود را قفل مى‌زند، به دولت نيز ماليات مى‌دهد بيرون منزل پليس بگمارد.
در منزل لامپ روشن مى‌كند، به دولت نيز ماليات مى‌دهد تا بيرون منزل، كوچه و خيابان را روشن كند.
در منزل كپسول آتش نشانى دارد، به دولت نيز ماليات مى‌دهد تا بيرون منزل ماشين آتش نشانى را آماده داشته باشد.
بنابراين ماليات، خرج خود شما مى‌شود و نظير پولى است كه شما در منزل براى زندگى شخصى هزينه مى‌كنيد. با اين تفاوت كه آنچه در منزل خرج مى‌كنيد مستقيم است و آنچه در بيرون خرج مى‌شود به واسطه مالياتى است كه به دولت مى‌دهيد.
تفاوت دوم: پرداخت خمس و زكات، به عنوان يك عبادت است و در آن قصد قربت لازم است كه اگر نباشد عمل قبول نمى‌شود. بر خلاف ماليات كه قصد قربت نمى‌خواهد و نوعاً با اكراه پرداخت مى‌گردد.
تفاوت سوم: خمس، زير نظر عالم‌ترين، محبوب‌ترين، با تقوى‌ترين فردى كه با تحقيق انتخاب شده، يعنى فقيه عادل مصرف مى‌شود، بر خلاف ماليات كه چنين شرطى در آن نيست و لذا گاهى غير عادلانه هزينه مى‌شود.
تفاوت چهارم: در خمس و زكات به پرداخت كننده اعتماد مى‌شود، يعنى اولاً خودش حساب مال خود را مى‌كند نه بازرس و مأمور دولت. ثانياً كسى را كه مى‌خواهد مال خود را به او بدهد انتخاب مى‌كند كه كدام مرجع و عالم متّقى‌تر باشد. ثالثاً از مصرف آن زير نظر مجتهد عادل آگاه است و مى‌داند در كجا هزينه مى‌شود.
تفاوت پنجم: در خمس و زكات هدفِ گيرنده، رشد و پاك كردن مردم و هدفِ پرداخت كننده قرب به خداست.
تفاوت ششم: خمس را از مازاد مخارج سالانه مى‌گيرند، ولى ماليات از اصل درآمد مردم گرفته مى‌شود.
«42» إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى‌ وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَلَوْ تَوَاعَدتُّمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِى الْمِيعَادِ وَلَكِن لِّيَقْضِىَ اللَّهُ أَمْراً كَانَ مَفْعُولاً لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى‌ مَنْ حَىَّ عَن بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ‌
(به ياد آوريد) زمانى كه شما در جانب پايين بوديد و دشمنان در جانب بالا (بر شما برترى داشتند) و كاروان (تجارى ابوسفيان) از شما پايين‌تر بود و اگر قرار قبلى (براى جنگ هم) مى‌گذاشتيد، به توافق نمى‌رسيديد. (زيرا هم بالادست شما دشمن بود، هم پايين شما و شما بين دو صف مخالف بوديد و هرگز تن به چنين جنگى نمى‌داديد.) ولى (خداوند شما را در برابر عمل انجام شده قرار داد) تا كارى را كه خدا مى‌خواست، تحقّق بخشد، تا هركس (به گمراهى) هلاك مى‌شود، از روى حجّت و آگاهى هلاك شود و هر كس (به هدايت) حيات يافت، از روى دليل، حيات يابد و همانا خداوند شنوا و داناست.

نكته‌ها:

«عُدوة» از «عَدو» به معناى حاشيه، كنار و اطراف است. كلمه‌ى «دنيا» از «دُنُوّ» به معناى پايين و نزديك‌تر و «قُصوى» و «اَقصى» به معناى دورتر و بالاتر است. كه اين دو بيانگر منطقه‌ى عملياتى جنگ بدر است كه مسلمانان نزديكتر از كفار به مدينه بوده‌اند يا آنها در منطقه‌اى پايين‌تر و پست‌تر و دشمنان در بلندى و ارتفاع بوده‌اند.
در جنگ بدر، كفّار نه تنها از نظر سلاح و تعداد نفرات و آمادگى روحى و جسمى برترى داشتند، بلكه از نظر منطقه‌ى استقرار نيرو نيز برتر بودند و مى‌توانستند از كنار درياى احمر، راهى براى فرار پيدا كنند، ولى خداوند مسلمانان را كه تنها به قصد مصادره‌ى اموال كفّار آمده بودند، با آنان روبرو ساخت و چاره‌اى جز درگيرى نبود و تنها لطف خدا مسلمانان را به پيروزى رساند.

سيماى جنگ بدر

ترسيمى از جنگ بدر، در آيات ابتداى سوره تااينجا، امدادهاى الهى را بهتر نشان مى‌دهد:
1. در جنگ بدر شما به فكر مصادره‌ى اموال بوديد و آمادگى جنگى نداشتيد. «توَدّون أن غير ذات الشوكة تكون لكم» «آيه 7»
2. جنگ كه پيش آمد، بعضى ناراحت بوديد. «فريقاً من المؤمنين لكارهون» «آيه‌ى 5»
3. برخى از مرگ مى‌ترسيديد. «كانّما يساقون الى الموت» «آيه‌ى 6»
4. پريشان بوديد و استغاثه مى‌كرديد. «تستغيثون ربّكم» «آيه‌ى 9»
5. براى تطهير از ناپاكى‌ها و سفت‌شدن زمين ريگ‌زار، باران فرستاديم. «آيه‌ى 11»
6. اطاعت كامل از فرماندهى نداشتيد. «قالوا سمعنا و هم لايسمعون» «آيه‌ى 21»
7. برخى از شما قبلاً خيانت كرده بودند. (مانند ابولبابه) «آيه‌ى 27»
8. رهبرتان در معرض تهديدها و توطئه‌ها بود. «يمكر بك» «آيه 30»
9. اگر كار به اختيار شما مى‌بود، با اين همه مشكلات، به توافق نمى‌رسيديد. «لاختلفتم»
و نمونه‌هاى ديگر كه همه نشان مى‌دهد پيش‌آمد جنگ بدر، يك طرح الهى براى نمايش قدرت مسلمانان و ضربه‌زدن به روحيّه‌ى كفّار و مشركان بوده است.
به همين دليل در آيه‌ى قبل، روز جنگ بدر، «روز فرقان» ناميده شد، زيرا آنقدر امدادهاى غيبى نازل شد كه حقّ و حقيقت براى همه روشن شد و با اين وصف، هركس بى‌توجّهى كرد، از روى عناد و لجاجت بود. «ليهلك مَن هلك عن بيّنة»

پيام‌ها:

1- يادآورى حوادث گذشته و امدادهاى الهى و تحليل و بررسى آنها لازم است. «اذ انتم...»
2- آنجا كه خداوند بخواهد، همه‌ى عوامل ضعف را بر طرف مى‌كند. «ليقضى اللّه امراً كان مفعولا»
3- پيروزى مسلمانان در جنگ بدر، حجّتى روشن بر عليه شرك و دليلى واضح بر حقّانيّت توحيد و اسلام است. «ليقضى اللّه... ليهلك من هلك عن بيّنة ويحيى...»
4- هدايت و ايمان آگاهانه ارزشمند است، همان گونه كه هلاكت و گمراهى آگاهانه بسيار زشت است. «ليهلك... عن بيّنة ويحيى... عن بيّنة»
5 - اسلام بر برهان و دليل‌هاى روشن استوار است و چنين مكتبى مايه‌ى حيات است. «و يحيى من حىّ عن بيّنة»
6- خداوند از پيش پيروزى مسلمانان را رقم‌زده بود، لذا صحنه‌ها و تصميم‌ها دگرگون شد، «ليقضى اللّه امراً كان مفعولا» از همين‌جا مى‌توان او را شناخت كه به همه چيز شنوا و آگاه است. «انّ اللّه لسميع عليم»
«43» إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِى مَنَامِكَ قَلِيلاً وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيراً لَّفَشِلْتُمْ وَ لَتَنَازَعْتُمْ فِى الْأَمْرِ وَلَكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ
(اى پيامبر! به يادآور) زمانى كه خداوند، عدد آنان (دشمنان) را در خوابت، به تو اندك نشان داد و اگر (خداوند) آنان را (در ديد تو) زياد نشان مى‌داد، حتماً سست شده و قطعاً در كار جنگ نزاع كرده بوديد، ولى او (شما را از اين سستى و نزاع) سالم نگاه داشت، همانا خداوند به آنچه در سينه‌هاست آگاه است.

نكته‌ها:

اين آيه بعد از بيان الطاف و امدادهاى الهى نسبت به مسلمانان، از كم جلوه دادن كفّار در چشم آنان سخن مى‌گويد كه در چند مرحله انجام گرفت: يكى آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله آنان را در خواب، اندك ديد و نقل خواب براى مسلمانان، روحيّه‌ى آنان را بالا برد. ديگر آنكه مسلمانان را در ديد كفّار كم جلوه داد، تا آنان لشكر تازه نفس براى امداد، از مكّه درخواست نكنند (كه در آيه‌ى بعد مطرح مى‌شود).
همچنين «عاتكه»، عمّه‌ى پيامبر سه روز قبل از جنگ بدر، در مكّه خواب ديد كه كسى فرياد مى‌زند: اى مردم مكّه! به‌سوى قتلگاه خود بشتابيد! سپس منادى بالاى كوه ابوقبيس، قطعه سنگى را تكان مى‌دهد، سنگ متلاشى شده، هر قسمتى به يكى از خانه‌ها مى‌افتد و از مكّه، خون جارى مى‌شود. اين خواب دهان به دهان نقل مى‌شود و كفّار را به وحشت مى‌افكند. اينها طرح خدا براى پيروزى مسلمانان در جنگ بدر است.(154)
پيامبر اكرم‌صلى الله عليه وآله فرمودند: «خواب بر سه قسم است: يا بشارتى از سوى خداوند است، يا غم و اندوهى از طرف شيطان مى‌باشد و يا مشكلات روزمرّه‌ى انسان كه در خواب آن را مى‌بيند».(155) خواب انبيا و اولياى الهى از قبيل قسم اوّل است، لذا حجّيت دارد. در حديثى ديگر آن حضرت فرمودند: «رؤياى افراد صالح، بشارتى از جانب خداوند است و جزيى از اجزاى نبوّت است».(156)
البتّه خواب اولياى الهى، نيازمند تعبير است، مانند: خواب حضرت يوسف‌عليه السلام در مورد سجده كردن خورشيد و ماه و ستارگان بر او، و گاهى بيان حكم و واقعه است و نيازى به تعبير ندارد، مانند خواب حضرت ابراهيم‌عليه السلام در مورد ذبح فرزندش اسماعيل و يا رؤياى پيامبر در اين آيه.
گرچه خواب انبيا، پرتوى از وحى است ودر قرآن، بارها از رؤياهاى صادقه حضرت ابراهيم‌عليه السلام وپيامبراكرم‌صلى الله عليه وآله سخن به ميان آمده‌است.

پيام‌ها:

1- اطلاعات و آمار و بيان نقاط قوّت دشمن و آنچه سبب اختلاف و ضعف روحيّه‌ى مسلمانان شود، به خصوص هنگام جنگ ودر جبهه، ممنوع است. «و لو أراكهم كثيراً لفشلتم...» (روحيّه‌ى رزمندگان، در پيروزى و شكست تأثير به سزايى دارد.)
2- خداوند، در بحرانى‌ترين شرايط، مؤمنان را حفظ مى‌كند. «ولكنّ اللّه سلّم»
گر نگهدار من آنست كه من مى‌دانم‌ شيشه را در بغل سنگ نگه مى‌دارد
«44» وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِى أَعْيُنِكُمْ قَلِيلاً وَيُقَلِّلُكُمْ فِى أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِىَ اللَّهُ أَمْراً كَانَ مَفْعُولاً وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ
و (به ياد آوريد) زمانى كه چون با دشمن برخورد كرديد، خداوند دشمنان را در نظر شما كم جلوه داد (تا با جرأت حمله كنيد) و شما را نيز در ديدگاه آنان اندك نشان داد (تا از كفّار مكّه، كمك نخواهند). اين كار براى آن بود كه خداوند كارى را كه مى‌بايست انجام شود، تحقّق بخشد. و (بدانند كه) همه‌ى كارها به خدا باز مى‌گردد (و اراده‌ى او بر هر چيزى نافذ است).

نكته‌ها:

هنگامى‌كه كفّار مسلمانان را ديدند، آن چنان در نظرشان كم جلوه كرد كه گفتند: ما بردگان خود را مى‌فرستيم تا مسلمانان را نابود كنند،(157) ولى زمانى‌كه جنگ شروع شد، در هنگامه‌ى نبرد، مسلمانان را زياد و دو برابر ديدند و مرعوب شدند.(158) چنانكه در جاى ديگر خداوند مى‌فرمايد: «يرونهم مثلَيهم رأى العين»(159)

پيام‌ها:

1- تقديرهاى الهى، اراده را از انسان سلب نمى‌كند. «واذ يريكموهم اذ التقيتم» ترغيب دو سپاه در جنگ بدر به رويارويى، بيانگر آن است كه تحقّق جنگ، از اختيار آنان خارج نبوده است.
2- امدادهاى الهى، هم پيش از جنگ نصيب مسلمانان شد، «فى منامك» و هم هنگام جنگ. «يريكموهم اذِ التَقَيتُم...»
3- گاهى خداوند براى يارى رساندن به مسلمانان، با اِعمال ولايت تكوينى، در ديده‌ها تصرّف مى‌كند. «يريكموهم... فى أعينكم قليلاً»
4- بهره‌بردارى از حواسّ ظاهرى نيز به دست خداوند است. «فى اعينكم قليلاً و يقلّلكم فى اعينهم»
5 - پيروزى تنها به جمعيّت و نفرات نيست، بلكه عواملى همچون ايمان و روحيّه‌ى رزمندگان و لطف و تقدير خداوند تعيين كننده است. (كلّ آيه)
«45» يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُواْ وَاذْكُرُواْ اللَّهَ كَثِيراً لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ‌
اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! هرگاه با گروهى (از دشمن) روبرو شديد، ثابت‌قدم باشيد و خدا را بسيار ياد كنيد تا شما رستگار شويد.

نكته‌ها:

مراد از ذكر و ياد خدا در آيه، تنها ذكر زبانى نيست، بلكه توجّه درونى و ياد لطف‌ها و امدادها و وعده‌ها و ياد عزّت، عظمت و فرمان او نيز مقصود است، چنانكه امام صادق‌عليه السلام فرمودند: «از امور مهمّى كه خداوند بر بندگان لازم دانسته است، بسيار ياد نمودن از خداوند است، ياد الهى هنگام مواجهه با حلال‌ها و حرام‌ها كه اگر اطاعت الهى باشد بدان عمل كند و اگر معصيت خدا باشد، آن را ترك كند».(160)

پيام‌ها:

1- لازمه‌ى ايمان، ثابت قدمى است. «يا ايّها الّذين آمنوا... فاثبتوا»
2- ما مأمور به ثبات قدم در جبهه‌ايم، «فاثبتوا» امّا همين پايدارى را هم بايد از خدا بخواهيم. «ربّنا افرغ علينا صبراً و ثبّت اقدامنا»(161)
3- فضاى جبهه‌ى مسلمانان بايد آكنده از ياد خدا باشد و هر چه مشكلات بيشتر باشد، نياز به ياد خدا بيشتر است. «واذكروا اللّه كثيراً»
4- يادى از خدا كافى نيست، بايد خدا را بسيار ياد كنيم. «واذكروا اللّه كثيراً» زيرا اگر در بحران جنگ و حوادث جبهه، ياد خدا زياد نباشد، امكان انحراف در هدف، عمل وشيوه بيشتر است.
5 - در جبهه، بايد ياد خدا، جايگزين ياد زن، فرزند، مال و... شود. «واذكروا اللّه» چنانكه امام سجادعليه السلام در دعاى مرزداران مى‌فرمايد: خدايا! ياد مال و فرزندان و... را از دل رزمندگان ببر و بهشت را جلوى چشمشان جلوه بده.(162)
6- پايدارى و ياد خدا، رمز پيروزى در نبرد و رستگارى جاويد است. «فاثبتوا واذكروا اللّه... لعلّكم تفلحون»
7- ميدان‌هاى نبرد وجبهه‌ها، يكى از مراكز رستگارى است. «لعلّكم تفلحون»

پي نوشت ها :
 

136) نساء، 94.
137) نهج‌البلاغه، خطبه 120.
138) براى توضيح بيشتر به توضيح المسائل مراجعه كنيد.
139) تفسير صافى.
140) تفسير نمونه.
141) تفسير نورالثقلين و كافى، ج‌1، ص‌544.
142) تفسير مجمع‌البيان، وسائل، ج‌6، كتاب الخمس.
143) تفسير صافى.
144) وسائل، ج 9، ص 547 .
145) وسائل، ج‌9، ص‌538 .
146) وسائل، ج 9، ص 484.
147) وسائل، ج 9، ص 488.
148) وسائل، ج 9، ص 538 .
149) وسائل، ج 9، ص 514 .
150) وسائل، ج 9، ص 538 .
151) وسائل، ج 9، ص 528 .
152) وسائل، ج‌9، ص 538 .
153) وسائل، ج‌9، ص 538 .
154) تفسير نمونه.
155) بحار، ج‌14، ص‌441.
156) بحار، ج‌61، ص‌177.
157) تفسير صافى.
158) تفاسير نمونه و الميزان.
159) آل‌عمران، 13.
160) بحار، ج‌93، ص‌163.
161) بقره، 250.
162) صحيفه سجّاديه، دعاى 27.
 

منبع:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن